فرازفراز، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

من و نباتم

سفر مشهد

سلام فراز من   پسر ناز نازی مامان ۱۹ اردیبهشت بادعوت امام رضا یه سفر ۵ روزه مشهد قسمتمون شد .اولین بار بود سوار هواپیما میشدی موقع رفتن که از اولش خوابیدی وچیزی متوجه نشدی ولی موقع برگشتن بیدار بودی وخوشحالی میکردی وقتی رفتی حرم از دیدن اونهمه چراغ و جای به اون وسیعی ذوق کرده بودی ورو سنگ مرمرها قل می خوردی یکجا بند نشدی ومنم همش دنبالت در حال بدو بدو بودم خیلی خوش گذشت ان شاا... خدا دوباره قسمت بکنه چند وقته خیلی به می می وابسته شدی شب تا صبح همش در حال خوردن می می هستی ونمی گذاری مامان درست وحسابی بخوابه .شیطونی هات رو هم که نگو با اینکه در کابینت هارو با کش بستم ولی بعضی وقتها یادم میره وباز میمونه تا حالا دوسه ب...
2 خرداد 1391

عید 91

             سلام فراز من   غنچه ناز مامان امسال هم مثل پارسال لحظه سال تحویل خونه ملی مامان بودیم بعدش کلی عید دیدنی رفتیم وشما هم کلی عیدی گرفتی ان شاا... به سلامتی چندین وچند عید زیبا داشته باشی . راستی ماشاا...بزنم به تخته ۱۶ دندونه شدی همچنان تو همه چیز اوله اولی خیلی دوستت داریم عزیزم           ...
14 فروردين 1391

تاتی تاتی

سلام فراز من   پسر ناز نازی من ,13 ماهه شدی هرروز شیرین و شیرنتر می شی .کاملا راه افتادی وتاتی تاتی می کنی وبادکنکهاتو شوت میکنی به بادکنک میگی بدی که مخفف بادی هست که همون بادکنکه خودمونه می دونی به آب چی میگی؟ با .من موندم حیرون اخه برعکس می گی . چند روز مونده به تولدت رفتیم سلمونی . خواب خواب بودی اقای سلمونی تو خواب موهاتو کوتاه کرد والا محال بود بزاری .اخر سر موقع سشوار کشیدن بیدار شدی ودیگه نزاشتی ادامه بده پسر خوبی هستی ولی شبا یه خورده دیر می خوابی قبل از 12 که محاله اغلب بین ساعت 1تا 2 می خوابی نمی دونم کی درست میشه ؟ مامان قربون پسر نانازش بشه یه تقویمم درست کردم که عید می دم چاپ ...
28 دی 1390

روزمیلاد بهترینم

                         سلام فراز من   سالروز تولد قشنگت را با رقص سفید برف ها همچون سفیدی دلت بر اسمان قلبمان جشن می گیریم و صمیمانه فصل شکفتنت را تبریک می گوییم و امروز دوباره متولد می شوی و شمعها ، که سهم توست از زندگی و ستاره هائی که به میهمانی آمده اند و شکوفه هائی که دوباره خواهند شکفت و عطری که نصیب پروانه هاست و تو سهم من از تمام زندگی تولدت مبارک   ...
28 آذر 1390

زمستان

                 سلام فراز من   پسر خوشگل مامان زمستون از راه رسیده هوا حسابی سرد شده برف همه جارو پوشونده .از لباس زیاد خوشت نمیاد وقتی می خواهیم لباس بیرون تنت کنیم واویلایی میشه که نگو تلاش میکنی خودت رو از دست ما خلاص کنی ولی خوب به هر زحمتیه تنت می کنیم . پسر ناز مامان خیلی خیلی بلا شدی همه چیز تو خونه جمع شده هر چی روز میزها بوده حتی رومیزیهاش تلوزیون رو هم با یه پتوی مسافرتی استتار کردیم چون همش می رفتی وجلوش وایمیستادی وهر چی دم دستت میومد خاموش روشن می کردی ویا می رفتی پشتش و به سیمها دست می زدی. هر چی میگیم بعد از چن...
30 آبان 1390

پاییز

                                                           سلام فراز من کوچولوی مامان با تموم شدن فصل تابستون شما هم وارد دهمین ماه زندگیت شدی هوا کم کم سرد شده وقتی می خواهیم بریم بیرون لباس گرم تنت می کنیم چند بار با کالسکه ات رفتیم پیاده روی اما زیاد خوشت نمیاد زود زود حوصله ات سر میره و تلاش میکنی بیایی بیرون با کمک من تاتی تاتی میکنی فکر کنم یه ک...
1 مهر 1390

تابستون

                                         سلا فراز من   نفس مامان: همه هستی من :دارائی من: ثروت من: گنج من هرروز چندین بار این حرفهارو بهت می گم وهربارش برام می خندی واحساس می کنم می فهمی دارم چی می گم واون لحظه به خاطر داشتنت خدا رو شکر می کنم که گلی زیبا مثل تو بهم داده واز ته دلم برای اونایی که نی نی ندارن دعا می کنم. فسقلی مامان خیلی خیلی شیطون شدی یک لحظه نمی تونم تنهات بگذارم تاحالا دوبار از رو تخت افت...
10 شهريور 1390

تب

                          سلام فراز من   نبات نقلی شیرینم به امید خدا هفت ماهت تموم شد و وارد هشتمین ماه زندگیت شدی حسابی بزرگ شدی و برای خوت آقایی. دندونات حسابی بلند شدند همش مامانی رو گاز می گیری مامان فدای اون دوتا دندون خرگوشیت بشه قشنگ می نونی بشینی اما محض اختیاط پشتت بالش می گذاریم چهار دست و پا راه رفتنتم شروع شده جیلی تلاش می کنی حودت ر و جلو بکشی با روروک همه جا سرک می کشی و فضولی می کنی هفنه گذشته خود به خود تب کردی اونم ۴ روز تمام تب ۳۸ درجه اصلا پایین نمیومد...
1 مرداد 1390

اولین مروارید

                                               سلام فراز من   پسر خوشگلم در تاریخ ۱۸/۳/۱۳۹۰ درست در پنج ماه و بیست روزگیت اولین مرواریدت نمایان شد . چند روزی بود که خیلی بی تاب بودی ومی دونستم که داری دندون در میاری برات ژل لثه گرفتیم تا زیاد اذیت نشی اونروز صبح وقتی داشتم بهت غذا می دادم قاشق صدا داد ومن از صداش چنان ذوقی کردم که چند دقیقه همش بالا پایین می پریدم که وای پسرم دندون دار شد . ...
4 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و نباتم می باشد