پاییز
سلام فراز من
کوچولوی مامان با تموم شدن فصل تابستون شما هم وارد دهمین ماه زندگیت شدی
هوا کم کم سرد شده وقتی می خواهیم بریم بیرون لباس گرم تنت می کنیم چند بار با کالسکه ات رفتیم پیاده روی اما زیاد خوشت نمیاد زود زود حوصله ات سر میره و تلاش میکنی بیایی بیرون
با کمک من تاتی تاتی میکنی فکر کنم یه کم دیگه بتونی راه بری اخه خودت تنهایی همه جا رو میگیری وراه میری ذیگه هیچ جا از دستت امن نیست تنها جای امن روروئکت بود که اونم با ترفندی خاص که همه مارو متعجب کرد ناامن کردی روروئک هم دیگه تعطیل شد
حسابی نانای میکنی و دست می زنی نانایتم دومدله یکی نشسته که دستهاتو می بری هوا وپاهاتم روزمین تکون میدی اون یکی هم که وقتی ایستاده میگیریمت می پری بالا پایین ومثل رقص آذر بایجانی رقص پا می کنی
چند روز پیش سالگرد تولدم بود پارسال تو دل مامانی بودی که جشن گرفنیم ومامان با شکم قلمبه اش عکس گرفت حدارو شکر امسال تو بغلم بودی وباهم عکس گرفتیم