فرازفراز، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

من و نباتم

تایستان داغ

                        سلام فراز من            جینگیلی مامان هوا حسابی گرم شده شما هم همش مشغول اب بازی هستی اصلا لباس تنت نگه نمیداری همش با شورت میگردی استخرت تو حیاط دایره اکثرا می ری اونجا حوصله ات هم نکشه یری پایین یه لگن گذاشتم تو بالکن اونجا بازی می کنی البته شبها هوا خیلی خنکه با اینحال بازم لخت می خوابی از شیطونیهات هر چقدر بگم بازم کمه بعضی وقتها مامانو خیلی عصبانی میکنی مثلا یه ماتیک سالم برام نگذاشتی همشو خراب کردی خلاصهههههههههههههههه گل پسری عسل پسری ناز...
28 تير 1392

بای بای پوشک

                                     سلام فراز من پسر ناز نازی من همه بهم میگفتن فراز  که اینقدر باهوشو بلبل زبونه چرا جیششو نمیگه بعضی ها هم میگفتن تا دوسال ونیمگیش وقت داره از یکماه قبل شروع کردم به اموزش جیش کلی قصه داستان عکس نی نی ها که داشتن جیش میکر دن ولی شما از این گوش می گرفتی از اون گوش در می کردی شورت آموزشی برات گرفتم روزا شورت شبها پوشک ولی به جای اینکه جیشتو بگی می کردی بعد میگفتی مامان جیش کردم خیلی ناامید شده بودم گفتم و...
23 خرداد 1392

عید92

                                سلام فراز من      پسر خوشگل مامان سومین عید زندگیت مبارک امیدوارم زندگیت سراسر عید باشه وغم وغصه توش راهی نداشته باشه. عزیز دلم ماشاا... هزار ماشاا... خیلی بلبل زبون شدی حدود ٢٠تا شعر یاد گرفتی اونم بدون غلط هرکی می بینتت میگه فراز مهد رفته می گم نه من یادش دادم ازشیطونیات هم که نگو از بس زیاد بود تصمیم گرفتیم ببریمت دکتر رفتیم پیش یه روانپزشک کودک بهت یه قطره داد یه سر سوزنی تغییر کردی ولی خدارو شکر خوابت خوب...
20 فروردين 1392

روزمیلاد بهترینم

                         امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی سالروز زمینی شدنت مبارک . . .           ...
28 آذر 1391

ترک می می

    سلام فراز من پسر خوشگل مامان ۲۲ ماهه شدی وچیزی تا جشن تولد دوسالگیت باقی نمونده تصمیم داشتم درست فردای روز تولدت از شیر بگیرمت ولی با اصرار اطرافیان واینکه ذیگه وقتشه تصمیمو گرفتم وبا کلی عذاب وجدان صبح که از خواب بیدار شدی پروژه ام رو اجرا کردم همیشه کمی بعد از خوردن صبحانه می می می خواستی خودمو اماده کردم ورو می می کمی روغن زیتون مالیدم دلم نیومدم با فلفل تلخش کنم به جاش زرد چوبه زدم همین که می می خواستی گفتم فرازی می می اوف شده اخ شده همین که دیدیش با تعجب بهش زل زدی گفتی مامان بشور گفتم مامان شستنی نیست اخ شده دیگه همون شد که از می می زده شدی ورفت حتی یه بارم مزمزه نکردی ببینی چی به چیه از صبح ده بار پرس...
25 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و نباتم می باشد